راستی اسمت چه بود, که من باران را بجای تو اشتباه گرفته ام؟!


یه عالمه خوشحالم و یه دنیا دلتنگ
خوشحال از اینکه فرشته زندگیم بالاخره مال خودِ خودم شد
دلتنگ برای بابایی که الان درست 3 ماه و 1 روزه که ندیدمش
و دلتنگ برای فرشته ام که  فعلا ازش دورم 


دستهای پشت پرده ات را که داشته باشم

از هیچ چرچیلی نمی ترسم ....

شمع ها  را روشن می کنم و آرام /بخش می شوم در انگشت هایت

شبی که از آغوش ِ تو / به ماه پشت می کنم

پشتم / قرص ِ خوابیست که از خیال ِ تو / تخت شده

حالا من می مانم و تا صبح / ولگردی در آغوشت

و یک ساعت ِ زبان دراز ... که به زور ِ رشوه / ساکتش خواهم کرد