چرا کسی برایم آواز هدیه نمی آورد؟؟؟؟!!!!

خدایا دلمو آروم کن! دارم خفه میشم

ایکاش خیانت نمیکردی!!!!!

 به دلشوره افتاده ام...

میترسم.
می ترسم تو بیایی
و
من به نداشتنت عادت کرده باشم!

هر روز بی تو روز مباداست

گاهی وقتا منتظر یه معجزه ای که شاید اتفاق بیفته و از این کابوسی که هر لحظه هراس انگیزتر میشه بیرونت بیاره. 

سخته دست و پا زدن وقتی که دیگه توانی نداری... 

ولی تو همه این لحظه های سختم من به این ایمان دارم که بالاخره دعای یکی از اون همه ی که بهشون التماس دعا گفتم مستجاب میشه. 

شمام دعا کنین، شاید اون یه نفر یکی از شماها باشه و حال بابای مهربونم خوب بشه...

چه بی تابانه می خواهمت...

خیلی سخته که یکی رو که همه دنیاته و دلتنگ دیدنشی نتونی ببینی...

خدایا من چیکار باید بکنم؟!!!!

روز وبلاگ نویسی فارسی

 همه شنگولیم و همه چى عالیه، فقط جاى رفقامون که نیستن خالیه

شانزدهم شهریور، روز وبلاگ نویسى به زبان فارسى است. روزى که دریچه اى براى ثبت دیدگاههایمان بر دیوار این غار مجازى باز شد و به زبان مادرى نوشتیم از در و دیوار، از سیاست و از جامعه، از ادب و هنر و از هر چه دل تنگمان میخواست و میخواهد.

اما امروز، به حکم سیاه اندیشان، این مجال هم رخصت داده نمیشود تا حنی در سپهر ارتباط جمعی مجازی صدایی بر آید مگر خواب عده ای جائر را آشفته کند که این ضحاکان و ماران بر گنجینه سخن و شعور پارسی چمیده اند و هر پنجره ای که نوری را به خانه آورد، محکوم است به بسته شدن تا نیازارد نور، چشمان این خفاشان شب کور را.

وبلاگ نویسانی داریم در بند حکومت که از ته سیاهچاله ، گهگاه صدایی از آنان به گوش میرسد و همین میدانیم که چند تنی از دوستانمان هنوز زنده اند.

جای همه آنان که توتمشان قلم است و در بند مانده اند به امید فردایی که روز خوبی خواهد بود، سبز باد و بر ما است که حداقل به احترام آن همسنگران مجازی ، عزت و شرف قلم را حفظ کنیم.